ببار برایم تو که هزاران چشمه ی جوشان
پشت مردمک هایت پنهان کرده ای
ببار برایم اشکهایت همان آب حیاتیست
که خضر نوشید و هنوز در به در جاودانگیست
ببار برایم تو که هزاران چشمه ی جوشان
پشت مردمکهایت پنهان کرده ای
ببار برایم اشکهایت همان آب حیاتیست
که خضر نوشید و هنوز در به در جاودانگیست
ببار برایم ساعت چشمهایم
عجیب با ساعت ابرها کوک است
عقربه هایی خلاف مسیر زندگی
که بهم نمیرسن و فقط جفت میشوند
ببار برایم که تو اشک هایت
برف آب شده ی کوهستان است
بکر و جاری ببار ,ببار
سیلاب دردهایت را دوست دارم